چرا بعد از ازدواج چاق می‌شوید؟!

«بچه‌ها! این خبر و شنیدین: زنان متاهل از زنان مجرد چاق‌ترند. خب، معلوم است؛ آنها انگیزه‌ای برای تناسب اندام ندارند. زن و مرد هم ندارد.مردان هم همین‌طوری‌اند‍...» اینها بخشی از صحبت‌های یکی از همکاران سرویس اجتماعی خود‌مان بود که باعث شد بین همکاران خانم و آقا و متاهل و مجرد، بحث داغی شروع شود. بعضی‌ها می‌گفتند این چاق شدن به دلیل تغییرات هورمونی است و گریزی از آن نیست: همه بعد از ازدواج، استخوان می‌ترکانند و چاق‌تر می‌شوند. بعضی هم می‌گفتند از آنجا که چاق یا لاغر بودن تاثیری در زندگی مشترک ندارد، انگیزه‌ای برای حفظ تناسب اندام وجود ندارد. وقتی به صحبت‌های همکاران‌ام گوش می‌دادم، این فکر به ذهن‌ام رسید که خب، قطعا چاق‌تر شدن به یک اضافه‌وزن ساده ختم نمی‌شود.
وقتی کسی چاق می‌شود به دلیل اضافه وزن‌اش نمی‌تواند لباس‌های قبلی‌ای که برایش متناسب بوده و موجب شیک شدن‌اش می‌شده، بپوشد و بنابراین مجبور می‌شود لباس‌هایی را بپوشد که کاملا اندازه‌اش می‌شوند؛ نه اینکه لزوما شیک باشند. حالا نازیبا شدن ظاهر او، آیا باعث دریافت بازخوردهای منفی از همسر و دوستان‌اش نخواهد شد؟ اگر چنین است؛ پس چرا او نباید برای تناسب اندام خودش تلاش کند؟ مگر آدم برای زیبا شدن و تناسب اندام خودش انگیزه و دلیل می‌خواهد؟

اتفاقا چند روز پیش، ایمیلی به دستم رسید که در آن، خانم جوانی نوشته بود: «همسرش اصلا به سر و وضع خودش نمی‌رسد و من نمی‌دانم چطور باید این مساله را به او یادآوری کنم...» با ما همراه شوید تا ببینیم آخر داستان این خانم‌های متاهلی که دیگر به تناسب اندام و سلامت خود توجهی نمی‌کنند، به کجا می‌رسد. ابتدا از دکتر شیرین نیرومنش، متخصص زنان و زایمان، پرسیدیم که آیا دلیل علمی و قاطعی برای این امر وجود دارد یا نه؟ و پس از آن، از دکتر بدری‌سادات بهرامی، روان‌شناس، مشاوره‌هایی در همین زمینه گرفته‌ایم. با ما همراه شوید.

در مطب مشاور
متاسفانه این اشتباه (رسیدگی نکردن به سر و وضع و سلامت و تناسب اندام بعد از ازدواج) بیشتر علامت یک مطلب روان‌شناختی است تا یک مطلب اجتماعی؛ و آن علامت این است که: «من خودم را دوست ندارم!» و متاسفانه علامت خیلی بدی هم هست. دلیل اینکه قبل از ازدواج کمتر این علامت نمایان می‌شود آن است که چون ما خودمان را دوست نداریم، برای اینکه دوست داشته شویم (توسط شخص دیگری) به سر و وضع خودمان می‌رسیم، از پوست‌مان، موهای‌مان و تناسب اندام‌مان مراقبت می‌کنیم. بعد از اینکه آن شخص ما را دوست داشت و ازدواج صورت گرفت و در قالب همسر در کنار ما قرار گرفت، خودمان را رها می‌کنیم و باور غلطی که در ذهن ‌داریم نیز کمک می‌کند که بگوییم او همسر من است و به هر حال با او خواهم بود؛ چه زیبا و خوش‌اندام باشم و چه نقطه متضاد آن، دیگر او مرا به همسری برگزیده است و حالا دیگر چه فرقی می‌کند که لاغرم یا چاق، صورت‌ام جوش دارد یا نه، سر و وضع‌ام مرتب است یا نامرتب؟!

در دنیای روان‌شناسی، ما می‌گوییم که اگر کسی خودش را دوست نداشته باشد هرگز نمی‌تواند به معنای واقعی، دیگری را دوست داشته باشد. این شخص چون قبل از ازدواج هم خودش را دوست نداشته، طبیعی است که بعد از ازدواج هم علاقه‌ای به خودش نداشته باشد؛ به ویژه اینکه چون خاطرش جمع است که کسی او را دوست داشته و همواره در کنارش می‌ماند، حتی حالا هم حاضر نیست لااقل برای خاطر او به ظاهر خود و سلامت‌اش بها بدهد. در پشت این قضیه به صورت پنهانی باید بدانیم که او به معنای واقعی همسرش را هم دوست ندارد و برای همین حاضر نیست حتی برای خوشایند او این کارها را انجام دهد.

البته باید تاکید کنم درصد کمی از خانم‌ها هستند که پس از تاهل کاملا دست از خود می‌کشند و به ظاهرشان و اضافه وزن‌شان و سلامت‌شان اهمیت نمی‌دهند. شاید بخشی از این اتفاق به این دلیل می‌افتد که در فرهنگ ما «خودت را دوست داشته باش» و «برای خودت ارزش قایل شو» چندان جدی گرفته نمی‌شود. در فرهنگ ما متاسفانه به چنین افرادی که خودشان را دوست دارند و احترام خاصی برای خود قایل‌اند برچسب خودخواهی می‌زنیم. به همین دلیل اگر خانم یا آقایی خیلی به سر و وضع ظاهری یا وضعیت سلامت‌اش بها دهد و رسیدگی کند، به او برچسب‌های دیگری هم می‌زنند: «فلانی زن زندگی نیست، دایم دنبال ست کردن لباس‌ها و پوشیدن دست‌کش و کلاه است که مبادا آفتاب، پوست‌اش را خراب کند!»، «فلانی مرد زندگی نیست، دایم دنبال ورزش کردن و تیپ زدن است. مرد که نباید جلوی آینه بایستد و ببیند صورت‌اش جوش دارد یا نه...» این جمله‌ها و هزاران کنایه این‌چنینی بخشی از آن برچسب‌هاست. چگونه چاق شویم

یعنی واقعا نمی‌شود آقایی علاوه بر کار و انجام وظایف همسری، ورزش روزانه هم داشته باشد؟ کفش کتانی و لباس ورزشی ست بپوشد؟ به سلامت دندان‌‌هایش بها بدهد؟ عطر و ادکلن مارک‌دار و مدروز استفاده کند؟! آیا باید او را تشویق کرد که به خود و در واقع همسرش بها می‌دهد و یا چنین نسبت‌های ناروایی به او داد؟ شاید وقتی به یک فروشگاه می‌روید یا به مطب دکتر و یا حتی وقتی ارباب رجوعی به اداره و محل کارتان می‌آید با کسانی مواجهه شده باشید که بسیار مرتب هستند؛ در نگاه اول چه می‌گویید؟ بله. شما با رضایت کامل از آن فروشنده خرید می‌کنید و با علاقه فراوان در کنار آن دکتر می‌نشینید و صحبت می‌کنید و با احساس خوبی جواب آن ارباب‌رجوع را می‌دهید. نقطه مقابل‌اش را تصور کنید: آن ارباب‌رجوع بوی نامطبوعی می‌دهد، دهان‌اش را که باز می‌کند انگار سال‌هاست مسواک نزده و ... حالا حس شما در مواجهه با او چیست؟

در همه این مثال‌ها قطعا اولین نکته‌ای که به ذهن شما می‌رسد این است که آن آقا یا خانم دکتر، فروشنده و یا ارباب‌رجوع در وهله اول برای خودش اهمیت قایل نیست و در قدم بعدی ارزشی برای شما قایل نبوده است. توجه کنید این نمونه‌ها برای محیط خارج از خانه است و مدت آن کوتاه بوده و شاید خیلی شما را آزار ندهد که امروز چنین ارباب رجوعی داشتید یا به مطب پزشکی رفتید که پرستیژ لازم و درخور او و البته شما را نداشت. آیا تحمل چنین افراد خاصی با آن ظاهر نازیبا در زیر یک سقف و در مقام همسری آسان است؟ آقای مراجعی داشتم که می‌گفت: «همسرم دوست‌ام ندارد و تا حالا نشده یک بار به استقبال‌ام بیاید و پاکت میوه را از دست‌ام بگیرد، چه برسد به احوال‌پرسی و معاشرت گرم. او از موقع ازدواج کلی تغییر کرده است.» همسر ایشان را خواستم و این گله را با او مطرح کردم.

می‌دانید پاسخ چه بود؟ «خانم دکتر! اوایل آشنایی و ازدواج هر وقت به خانه می‌آمد، دوش می‌گرفت، محاسنش مرتب بود و بوی خوش می‌داد (چون شغل‌اش تعویض روغنی است) اما حالا می‌گوید خسته‌ام و فقط صبح‌ها که می‌خواهد سر کار برود دوش می‌گیرد و لباس تمیز می‌پوشد. دلیل تغییر رفتار من فقط همین است. من اتفاقا فکر می‌کنم که او مرا دوست ندارد و ارزشی برایم قایل نیست وگرنه مانند اوایل خودش را مرتب و تمیز و خوش‌بو نگه می‌داشت تا رغبت کنم به او نزدیک‌ شوم...»

نمونه دیگر، خانمی از مراجعان من بود و می‌گفت شوهرم مدام می‌گوید می‌خواهم زن دیگری بگیرم و تو را طلاق بدهم. ظاهر آن خانم معقول بود و آنچه به چشم می‌آمد اضافه وزن‌اش بود. همسرش هم اتفاقا می‌گفت: «مخصوصا لباس‌های راسته و تنگ که مخصوص اندام متناسب و بدون اضافه وزن است را برای همسرم می‌خرم تا غیرمستقیم متوجه شود از اوایل عروسی به بعد چاق شده و من دلم می‌خواهد او خودش را لاغر کند، اما او اهمیتی نمی‌دهد. من با این رفتارم خواسته‌ام را می‌گویم اما اجابت نکردن او یعنی اینکه اهمیتی به انتظارات‌ام نمی‌دهد. برای همین است که می‌گویم تو دیگر متناسب من نیستی و به شوخی می‌گویم که می‌خواهم یک زن خوش‌تیپ و ورزشکار بگیرم...» البته چنین صحبت‌هایی حتی به شوخی نیز صحیح نیست و کدورت‌آور است اما آیا واقعا نباید آن خانم به این خواسته منطقی همسرش پاسخ دهد؟ آن خانم می‌گفت: «فکر نمی‌کردم این موضوع خیلی از نظر شوهرم مهم باشد! من همان آدم قبلی‌ام که دوست‌ام داشت. چه ربطی به لاغری و چاقی دارد؟!»